راهی به جز نوشتن

ساخت وبلاگ
دوست دارم شب ها تا جایی که می شود و می توانم بیدار بمانم.

این که من انقدر شب را دوست دارم طبیعی ست؟ 

 به یاد نمی آورم در تمامِ سال هایی که از سر گذراندم و نامشان زندگی بود تا این حد نسبت به شب دلبستگی پیدا کرده باشم.. 

شاید بعد از یک سن و سالی آدم سلیقه اش عوض می شود! نمی دانم.. 

فقط حس می کنم شب ها را نباید از دست داد.

 

راهی به جز نوشتن...
ما را در سایت راهی به جز نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 2:31

شهریار تو می توانی تا دلت می خواهد قربان صدقه ی آقای کافکا بروی، ولی برای من آقای کامو انسانِ دیگری ست..

من در کلمه هایش ذوب می شوم، شکل می گیرم و بعد شروع به دوست داشتنِ خودم می کنم.. 

راهی به جز نوشتن...
ما را در سایت راهی به جز نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 2:31

هرکسی که دستی در عشق داشته باشد، پس از آن که به کام اش می رسد دچار سرخوردگی خارق العاده ای می شود و حیران می ماند که چطور چیزی که چنین آتشین طالب اش بوده، دستاوردی جز همان ارضای جنسی معمولی و همیشگی به بار نیاورده است! از این روست که خود را خیلی از این قضیه شرفیاب نمی بیند. 

 

راهی به جز نوشتن...
ما را در سایت راهی به جز نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 47 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 2:31

دلم برای ژولیوس تنگ می شود..

تکّه ای از خودم را در کتاب" درمان شوپنهاور" جا گذاشتم. حسابی با هم دوست شده بودیم و حالا جدایی از ژولیوس، فیلیپ، تونی، بانی، پم، ربکا، استوارت و گیل برایم دلتنگ کننده است. 

دلم برای جلسات گروه درمانی تنگ می شود. 

کتاب های اروین یالوم چنین قدرتی دارند! 

آقای یالوم برای این که دلتنگی ام برای شما طولانی نشود باید کتاب دیگری از شما به کتابخانه ام اضافه کنم. 

راهی به جز نوشتن...
ما را در سایت راهی به جز نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 71 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 2:31

شاید دهه ی سومِ زندگی من ماجراجویانه ترین سال های زندگی ام بوده باشد.لااقل تا اینجا.. دهه ی سوم! هنوز جوانم.. سفر کردم.. تک و تنها، برای اوّلین بار. آن ترس و اشتیاقِ اوّلین بار را چشیدم و تا پایانِ عم راهی به جز نوشتن...ادامه مطلب
ما را در سایت راهی به جز نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 62 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 2:31

سیلویا..

تو از جانِ آن آسمان و چراغِ روشنش چه می خواهی؟!

نیمه شب ها در آسمان دنبالِ چه می گردی؟!

 تو با کسی قرارِ شبانه داری؟  که با هم لا به لای ستاره ها پرسه بزنید؟

یا هر دو در ساعتِ معیّنی پشت پنجره بروید و ماه را نگاه کنید؟ 

 

راهی به جز نوشتن...
ما را در سایت راهی به جز نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 2:31

اگر کسی الان کنارم بود..

و در آغوشِ هم کِز کرده بودیم، باز هم من می توانستم انقدر سرشار از کلمه باشم و این ها را در گوشش پچ پچ کنم؟ یا لال می شدم و با سکوتم بین خودم و او دیوار های بلند و محکم می ساختم؟! 

از من بعید نیست چنین کاری.. 

من بی اختیار ساکت می شوم ولی اگر محکم بغلش کردم، حتّی اگر ساکت بودم یعنی دوستش دارم..  

یعنی دلم می خواهد کلمه هایم را جورِ دیگری به گوشش برسانم.

 راهِ دیگری پیدا می کردم برای حرف زدن

راهی به جز نوشتن...
ما را در سایت راهی به جز نوشتن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 60 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 2:31