این که من انقدر شب را دوست دارم طبیعی ست؟
به یاد نمی آورم در تمامِ سال هایی که از سر گذراندم و نامشان زندگی بود تا این حد نسبت به شب دلبستگی پیدا کرده باشم..
شاید بعد از یک سن و سالی آدم سلیقه اش عوض می شود! نمی دانم..
فقط حس می کنم شب ها را نباید از دست داد.
راهی به جز نوشتن...
برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 72
من در کلمه هایش ذوب می شوم، شکل می گیرم و بعد شروع به دوست داشتنِ خودم می کنم..
راهی به جز نوشتن...برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 79
راهی به جز نوشتن...
برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 47
تکّه ای از خودم را در کتاب" درمان شوپنهاور" جا گذاشتم. حسابی با هم دوست شده بودیم و حالا جدایی از ژولیوس، فیلیپ، تونی، بانی، پم، ربکا، استوارت و گیل برایم دلتنگ کننده است.
دلم برای جلسات گروه درمانی تنگ می شود.
کتاب های اروین یالوم چنین قدرتی دارند!
آقای یالوم برای این که دلتنگی ام برای شما طولانی نشود باید کتاب دیگری از شما به کتابخانه ام اضافه کنم.
راهی به جز نوشتن...برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 71
برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 62
تو از جانِ آن آسمان و چراغِ روشنش چه می خواهی؟!
نیمه شب ها در آسمان دنبالِ چه می گردی؟!
تو با کسی قرارِ شبانه داری؟ که با هم لا به لای ستاره ها پرسه بزنید؟
یا هر دو در ساعتِ معیّنی پشت پنجره بروید و ماه را نگاه کنید؟
راهی به جز نوشتن...
برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 53
و در آغوشِ هم کِز کرده بودیم، باز هم من می توانستم انقدر سرشار از کلمه باشم و این ها را در گوشش پچ پچ کنم؟ یا لال می شدم و با سکوتم بین خودم و او دیوار های بلند و محکم می ساختم؟!
از من بعید نیست چنین کاری..
من بی اختیار ساکت می شوم ولی اگر محکم بغلش کردم، حتّی اگر ساکت بودم یعنی دوستش دارم..
یعنی دلم می خواهد کلمه هایم را جورِ دیگری به گوشش برسانم.
راهِ دیگری پیدا می کردم برای حرف زدن
راهی به جز نوشتن...برچسب : نویسنده : zendegiemandarmanderly بازدید : 60